پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

نی نی شگفت انگیز من!

به نام خدا سلام. دیگه همه ی عالم و آدم می دونند که من چقدر از بابت حرف مردم مبنی بر دیر راه افتادن پرهام نگران و غصه دار شدم و می شم ولی این گل پسر ماه من برای این که رنج مامانش رو کم کنه از یه ابتکار عمل استفاده کرده! از عصای مامان بزرگش! حالا شما بگید این نی نی شگفت انگیز نیست آیا؟ کد ما 44! ...
26 تير 1390

داماد کدومه؟

به نام خدا دی شب جای شما خالی ما به مراسم عروسی رفته بودیم. عروسی سمیرا خانوم دختر دایی بابایی که توی هتل پردیسان بود. پرهام ما از بس که خوش تیپه هر کی از راه می رسید می پرسید داماد کدومه؟ ایشونند؟! ...
25 تير 1390

پرهام و دنیای ارتباطات سیار!

به نام خدا سلام. پرهام هم مثل همه ی نسل امروزی ها به تلفن همراه خیلی علاقه داره. 4 تا تلفن همراه شخصی داره! یکی اش موبایل نوکیای 100 سال قبله باباشه که جوشوندیم دادیم دستش! دومی اش و سومی اش اسباب بازی اند. یکی اش رو مامان من براش خریده که کلا الان بدون باتری و لامپ و صد البته دگمه است! سومی اش رو از پروما براش خریدیم که هر بچه ای و البته آدم بزرگی می بیندش خوشش می یاد و پرهام هنوز موفق به تخریب اون نشده چون خیلی محکمه! چهارمی اش یه موبایل واقعی با مارک آلکاتله به قیمت 20 هزار تومن که بدون سیم کارت در خدمت ایشونه. ولی بازهم پرهام همش دنبال موبایل اینو و اونه. منم از این بابت خیلی ناراحتم! امواج الکترومغناطیسی موبایل خیلی خطرناکند. حتی ما ب...
20 تير 1390

بهشت فضل

به نام خدا دیروز  ما رفته بودیم بهشت فضل. بهشت فضل در واقع یه زیارتگاهه توی شهر نیشابور. پدر بابایی پرهام روبروی همین ارامگاه خوابیده. خدا رحمتشون کنه حدود سه سالی هست که از دنیا رفتند.   ...
19 تير 1390

خواب پرهامی

به نام خدا چند شبه پرهام خوب نمی خوابه. ولی روزها جبران می کنه. توی این عکس ببینید چه جوری خوابیده!دستش رو گذاشته زیر سرش ...
17 تير 1390

جارو برقی عشق پرهام!

به نام خدا یکی از دندون های اسیاب پرهام داره در می یاد. بچه ام خیلی اذیت می شه دیروز صبح وقتی تازه از خواب بیدار شده بود داشت شیر می خورد و هی نق هم می زد! من در حالی که موهاش رو نوازش می کردم باهاش آروم آروم حرف هم می زدم تا این که رسیدم به این جمله: اگه بلند شی صبحونه مون رو می خوریم بعد اتاق ها رو جارو ....که یه هو پرهام چشمهاشو باز کرد و در حالی که هنوز داشت شیر می خورد با دستش به اتاقی که جاروبرقی توی اونه اشاره کرد و گفت: هوم هوم!! بعد هم سریع بلند شد و نشست و باز هم اشاره و اشاره ...گفتم: مامان اول صبحونه! گفت: نه! گفته بودم که جدیدا ایشون از نه به موقع استفاده می کنند!! خلاصه در حالی که داشتم از ضعف غش می کردم به واقع!! مجبور شدم ج...
15 تير 1390

پرهام و دابده!

به نام خدا سلام. این روزها پرهام خیلی خوشحال بود چون ما مهمون داشتیم. پسر خوب خیلی اجتماعیه. البته خیلی هم تنهاست و وقتی یه بچه رو می بینه حتی اگه توی تلویزیون باشه خیلی خوشحال می شه چه برسه به این که کنارش باشه! ساجده, دختر دختر دایی منه. پرهام بهش می گه" دابده! توی عکس بالا ما با هم رفته بودیم زیست خاور. یه مجموعه از فروشگاهها که اسمش یه جوریه! و من نمی دونم یعنی چی؟ ما با هم به سرزمین عجایب که توی مجتمع تجاری الماس شرق بود هم رفتیم.   پرهام سوار اتوبوس دو طبقه شده! این جا احساس راننده بودن داره! ...
13 تير 1390

اندر احوالات پرهام خوب!

به نام خدا سلامن علیکم! من تازگی ها خیلی بزرگتر از قبل شدم! بلند بگو ماشاللا! و بی خیال اون اسباب بازی هایی شو که پشت سرم روی فرش ریختم! خب حالا خیلی هم بزرگ نشدم که! توی عکس بالایی مامانی نشون داده که من چقدر مهربونم! من داشتم کورن فلکس می خوردم دیدم یه نی نی توی روزنامه ی مامانی نشسته. گفتم برم بهش قاقا بدم بخوره! بعد هم اصرار داشتم که بخوره نمی دونم چرا نمی خورد و مامانی فقط لبخند می زد! تازگی ها یاد گرفتم نماز بخونم! مامان که می گه: الله اکبر من این طوری می کنم بهش می گن سجده. اینم شبیه رکوعه! البته فکر کنم یه کمی فرق داشته باشه!!! -اون کاست هایی هم که می بینید نوار زبان های 300 سال قبله مامانیه! من به طبیعت ه...
7 تير 1390

شارژ می کنیم!!!

به نام خدا به کمیک استریپ شماره ی 2 پرهام و شارژر با دقت نگاه کنید. بابت کمی تاری بعضی از عکسها معذرت می خوام. این پسره خیلی وول می خوره 1- ببینم این جا توی کمد سی دی های بابا چی پیدا می کنم! 2- اااااااا! یه شارژر تلفن همراه! 3- بزنم به این تلفن تا ببینم چی می شه؟ 4- این که نشد شاید بشه کار دیگه ای کرد! 5- مثلا از اون سر شارژر بزنم به تلفن! 6- ای بابا اینم که نمی شه! 7- خب پس چی کار کنم؟ 8- بزنم به خودم ببینم اصلا کار می کنه یا خرابه؟!   ...
2 تير 1390
1